-
13
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 03:31
ای ملت بیدار،جماعت هوشیار، مردم همیشه در صحنه! نخرید آقا جان نخرید!!! Dell Vostro 1510 نخرید جریان چیه؟؟ میگم الان خدمتتون! ما، یعنی من از داره دنیا یک عدد لب تاپ داشتم که همین چند روز پیش، پیش پای شما به رحمت خدا رفت! یعنی کارت گرافیکش سوخت یعنی باید مادربوردش عوض شه یعنی یه چیزی حدود 300 دلار تو گلوش گیر کرده! من...
-
12
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 23:09
شماها سریال کره ای دوست دارین؟ خوب من دوست دارم. درسته که به نظر یه عده ای کاملا خز و خیل !! میباشد که آدم فیلم کره ای ببینه. اما خوب هر کسی سلیقه ای داره سلیقه منم اینطوریه دیگه. راستش من الان تقریبا 7-8 سال هست که با سریال های کره ای آشنا شدم . اون موقع 2 تا شبکه در ماهواره بود که برای کشور کره بود. این شبکه ها به...
-
11
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 21:17
چند سال پیش از طریق یه وبلاگ با یه سایتی آشنا شدم که از طریق اون میشد به آینده خودمون ایمیل بزنیم. یعنی در واقع شما یه نامه مینویسید آدرس ایمیل و تاریخی که میخواهید این نامه رو بگیرید مشخص میکنین و بوووووم... ایمیل به آینده فرستاده میشه :) من تا حالا 3 بار از این سایت به آینده خودم ایمیل زدم. نمیتونم بگم چه احساس فوف...
-
10
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 18:10
من عاشق تست کردن غذاهای مختلف و جدید هستم. با اینکه در زمینه غذاهای ایرانی زیاد ادم خوش خوراکی محسوب نمیشم، اما در تست کردن غذا های عجیب غریب ملل دیگه خیلی شجاع هستم. :) متاسفانه ایرانی هایی که دورو بر من هستن در این زمینه خیلی محتاط عمل میکنن. :( کمتر دوستی رو دیدم که مثل من عاشق سوشی شده باشه یا حاضر باشه با من بیاد...
-
9 آنچه گذشت...
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 00:26
سلام سلام صدای منو از خونه جدید میشنوید :) بالاخره ما اسباب کشی کردیم. البته این مربوط میشه به تقریبا 1 ماه پیش! واقعا خسته نباشم من آره دیگه با هزار بدبختی اسباب کشی کردیم به خونه جدید. اون روز واسه بردن وسایل زنگ زدیم به یکی از شر کت های حمل و نقل. راستش فاصله 2 تا خونه با ماشین تقریبا 6-7 دقیقه بود و وسایل ما هم...
-
8
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 21:11
دیشب فیلم eat pray loveرو دیدم . به نظرم فیلم خیلی جالبی اومد. باعٍث میشه یه کم به زندگیت فکر کنی. فیلم بر اساس یه کتاب هست که خانومElizabeth Gilbert نوشته. این خانوم در این کتاب از تجربیات سفرش به ایتالیا هند و اندونزی صحبت کرده. خلاصه که به دیدنش میارزه.
-
7
شنبه 27 آذرماه سال 1389 05:55
ساعت 3 نصفه شبه. آقای همسر رفته مسافرت یه روزه یه شهر دیگه. امروز بعد مدت ها تنهام. از ظهر زدم بیرون. رفتم مرکز خرید تا واسه آقای همسر کادوی کریسمس بگیرم اما هیچی پیدا نکردم. خداییش خرید کردن واسه آقایون خیلی سخته. مخصوصا اگه نخوای لباس با عطر بگیری! واقعا موندم چی بگیرم براش. فک کنم باید بهش بگم که یه ویش لیست بنویسه...
-
6
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 23:57
دارم تو سایت ایکیا دنبال کم و کسری خونه فینگیلیمون میگردم. یه کتابخونه میخوایم و یه میز غذا خوری کوچولو. 2 تا صندلی، یه پاتختی. من از وسایل ایکیا خوشم میاد. طرح های ساده ای داره اصلا تجملاتی نیستن. دقیقا به همین دلیل آقای همسر وسایلشو دوست نداره. همیشه میگه زیادی سوئدی هستند !!! موندم آنلاین سفارش بدم یا اینکه یه روز...
-
5
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 03:02
داریم خونه رو عوض میکنیم و میریم یه جا بزرگ تر. بزرگ تر که میگم حالا فک نکنین مثلا میخواد تعداد اتاق خواب ها زیاد بشه یا چه میدونم پذیرایی دلباز تر شه. نه بابا از این خبر ها نیست. قراره کلا 10 متر به متراژ خونه اضافه شه. بزارین یه چیزی براتون بگم. اون اوایل که اومده بودم اینجا و دنبال خونه بودم خیلی برام جالب بود. خب...
-
4
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 03:34
آخه مادر من ! آخه این چیه به من میگی؟ من از عروسیم گذشتم که اون عکس ها رو بگیرم، حالا میگی فک میکنی به نظراینوری ها مسخره است؟؟ که عکس های عروسی پسر دایی جان چون طبیعی بود و همه توش کج و کل هستند خوبه؟؟؟ دست رو دلم نزار مامانی. به اندازه کافی از این عروسی کشیدم! عروسی!!!! کدوم عروسی؟؟؟ هه آخ دلم پره به هیشکی هم هیچی...
-
3
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 23:33
یعنی واقعا به فکرت نمیرسه وقتی 15 دقیقه قبل من میخواستم یه کاپشن 200 تومنی برات واسه کادو بگیرم، الان نگی این چتر (7 تومن) رو بردار اینم کادوی من به تو؟!!!! آدم هر چقدر هم نخواد مادی باشه خوب بش بر میخوره دیگه :(
-
2
شنبه 13 آذرماه سال 1389 19:16
عجب برنامه مزخرفی هست این XEffect .در مورد اینه که یه زوجی که قبلا با هم دوست بودن و حالا از هم جدا شدن و هر کدوم دوست دختر/پسر جدید دارن رو دوباره با هم روبه رو کنن و اونها یه آخر هفته رو با هم بگذرونن!! از اون ور هم دوست دختر و دوست پسر جدید بتونن رفتار های اینا رو با هم ببینن! بعد 2 روز اخر هفته این دو عزیز!!...
-
1
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 20:38
راست میگفت. اون آفیسری که نشسته پست میز و با یه حرکت قلم پرونده رو رد میکنه براش مهم نیست که داره با این کارش مسیر زندگیه یه آدم رو عوض میکنه. مسیر زندگی یه آدم، یه خوانواده، یه نسل. دزیره، منم مثل تو استکهلم رو دوست نداشتم. دلم میخواست میومدم بهت سر میزدم اما با اون هوا و با اون وضع ما نشد که بشه.شهر قشنگی باید باشه...