صد سال به از این سالها...
سال نو همگی مبارک. ایشالله که سال جدید برای هممون پر از سلامتی و شادی و برکت باشه.
روزای قبل از عید که حسابی مشغول خونه تکونی بودم و چون سرگرم بودم اصلا نفهمیدم روزا چطور گذشت. روز سال تحویل خونه بودیم و همون شب مامان و بابام اومدن و قرداش با هم راهی مسافرت شدیم و دهم عید برگشتیم.
یکی دو روز اول پسری خیلی اذیت کرد و روزای بعد بهتر شده بود البته همه زحماتش گردن باباش بود....خیلی باباشو اذیت کرد....منم یه شب همون اولا قاط زدم نمیدونم چی شده بود که همش گریه میکردم و دیگه بذارین از جاهای بدش نگم دیگه....
در کل بد نبود بهتر از خونه نشستن بود....
الان هم منتظر همسفریم تا بیاد بریم خونه مادرشوهر عیددیدنی بازدیدشونو پس بدیم خوب چیه هنوز فروردین تموم نشده که....
راستی لب تابمونو چند روز قبل از عید به همراه کاپشن همسفر از ماشین دزدیدن....البته اصولا همسفر یادش نمیاد اونروز که از خونه رفت بیرون لب تابو کجا کذاشته ولی بر اساس بررسی ها و سوالهای من یکی از جاهایی که اونروز رفته در ماشینو قفل نکرده و از ماشین دزدیدن....حالا علاوه بر اینکه یکی دو میلیون تو این گرونی ضرر کردیم کلی اطلاعات شخصی همسفر و کلی عکسای شخصیمون هم توش بود....دیگه هر وقت یادم میاد کلی حرص میخورم اعصابم خورد میشه....باز قسمت بدتر ماجرا اینه که اصلا هیچ تلاشی نکرد برای پیدا کردنش که این منو بیشتر عصبانی کرده بود....
قبل از عید که رفته بودم دکتر بهم کلی ویتامین داد که با مصرف اونا خیلی حال عمومیم بهتر شده.... تازه الان فرصت کردم یکم راجع بهش تحقیق کنم که با توجه به سابقه بیماریهام فهمیدم که همه بی حالی ها و دردا و مشکلاتم از کمبود ویتامین دی هست.
یه چیز دیگه که بهترم کرده اینه که دکتر پسری هم داروشو کم کرده و تقریبا تا ۸ ماه دیگه اگه خدا بخواد کاملا قطع میشه...ولی همچنان حرف نمیزنه وهیچ تلاشی هم برای حرف زدن نمیکنه که خیلی رو مخمه این موضوع....دعا کنین این مشکل زودتر حل بشه .... دست خودم نیست همه هم سناش که دور و برمون هستن حرف میزنن منم خیلی حساس شدم بهش
فعلا خدا نگهدارتون