سلام سلام دوست جونیای مهربون مننننننننننننننننننننننننن

من خیلی خیلی دلم میخواست زود تر از این اپ کنم.. ولی باور کنین کامی جون خراب بود.

 و نشد زودتر بیام و از طرفیم بازززززززززززز ویروس کوفتی سر ما خوردگی فعاللل شده و شدید

 داره اذیتم میکنه.. باز سر خودی قرص انتی بیوتیک شروع کردم و دو روز اول استخون درد شدید

داشتم..

روز اولش هم با مامان و بابام رفتیم  برای خرید مبل و تخت اینا حسابی خسته شدم از بس راه رفتیم

البته برای مامان اینا. میخوان تختشونو عوض کنن و مبل هم یه دست دیگه خونه جدیدیشون میطلبه

اقاهه یه برگه داد دست من گفت مشخصات خودتون و همسرتونو بنویسین :))

فک کرده بود جهازه :دی

بعدد روز دوم مریضیم هم باز سر کار بودم و اصلا نشد استراحت کنم..

و دیروز تا ظهر هم حالم خرابببببببب بود و سینوس هام به شدت درد میکرد وقتی سرفه میکردم

ولی بعداظهر بهتر شدم.

اخه دیروز بعداظهر با ۳ تا دوست جونیای بر باگی قرار داشتم یوهوو

با رامونای عزیزم.. میس مری مهربون و مریم با نو دوست جونه قدیمم..

قرار که تو یکی از شعبه های ویونا بود..

من رسیدم و رامونا رو دیدیم و بعد هم میس مری اومد ولی مریم جونی نیومد که از همین جا بهش

میگم جاش خیلی خالی بود و دوست داشتم ببینمش تو جمعمون بعد مدت ها.

رامونا که دوست جون دوست داشتنی قدیمیه خودمه و کلی از دیدین دوبارش خوشحال شدم.

و این ادم کلیییییییییییی انرژی + هست. و احساس میکنی اگه مشکلی داشته باشی و دلت گرفته

باشه رو خودش و حرفای ارومش میتونی حساب کنی..

میس مری  هم به نظر من یه دخترخیلی مهربون اومد.

با یه صورت ناز و گرد که از اون هم کلیی انرژی + میگیری و احساس نمیکردم بار اوله میبینمش.

میس مری دوست جونی خوشحالم دیدمت

جاتون خالی لحظه های خوبی بود و بهمون خوش گذشت..

میس مری بعد کافه ویونا ازمون جدا شد و من و رامونا رفتیم شهر کتاب دوست داشتنی رامونا..

خیلی باحال بود و من  دو تا کتاب برداشتم به پیشنهاد رامونا.. که اولیش رو دارم تموم میکنم

 و خیلی هم قشنگه ماله مصطفی مستور هست.

بعد هم حدود ۷ از هم جدا شدیم و امیدوارم تو قرار بعدی  صدف هم ایران باشه تا اونم ببینم..

صدف جونم بوس بوسییییییییییییی

بعدددددددددددد عرضم به خدمتتون امروز هم با وجود سر ما خوردگییییییی

با خواهر رضا جونی و جاری عزیزم رفتیم استخر.. ما ۳ ساله هی میخواییم با هم بریم استخر

نمیشد ! هی بهم میخورد و برنامه هامون ست نمیشد !

بالاخره امروز طلسمش شکست و رفتیم استخر .. یه جا نزدیک خونه ما..

از ساعت ۱۰ تو اب بودیم تا ۱ ظهر.. البته بیشتر تو کم عمق بودیم به هوای جاری جونی..

چون از پر عمق میترسید..

و عملا شنایی نکردیم و بیشتر حرفیدیم و شیطونی کردیم. که البته خیلی حال داد..

 و اول که رسیدیم من به شوخی گفتم : خببببببببببببببببببب حالا ۱ ۲ ۳ شروع کنیم غیبت کنیم

اخه دیدیم اکثرا خانوما تو اب غیبت کردنشون  گل میکنه :دی

ولی غیبت نکردیم به جاشش کلی صحبتیدیم و شیطنت و بعد هم جاتون خالی ناهار رو خوردیم

و ظهر برگشتیم خونه. منم از سختگی و مریضی تلپ شدم تو تختمون تا الان که دارم براتون مینویسم.

دیگه دیگه چه خبر ؟

اها اهاااااااااااااا یه روز خوب دیگه هم داشتم تو این هفته.

با فافا رفتیم ناهار بیرون. کجاااااااااااااا .. ؟ رفتیم غروب رستوران دوست داشتنی مون.

ناهار رو زدیم و بعد هم رفتیم نمایشگاه عکس رضا کیانییان.. اخه اصلا به خاطر این نمایشگاه باهم

قرار بیرون گذاشته بودیم ولی قبلش ناهار رو هم رفتیم.

ولییییییییییییییییی ولییی نمایشگاهش به بزرگی پارسال که تو فرهنگسرای نیاوران بود .. نبود !

فضای خیلی کوچیکی بود و به نظر جفتمون عکسای پارسالش خیلی متفاوت تر و باحال تر بود..

این عکس هاش هم قشنگ بود هاااا ولی نه به اندازه پارسالیا !

در کل دیدنش خوب بود..

بعدددددددددددددددددددددددددددددددددددد اون رزو هم خیلی خوش گذشت.. کلا من با فافا احساس

خوبی دارم.. یه جورایی مثه خواهر نداشته ام میمونه. و اینم الکی نمیگم .. چون تو لحظه هایی

از زندگیم اون پیشم بوده که هیچ وقت فراموش نمیکنم..!

بعددددددددددددددددددد دیگه هم اینکه امشب هم خونه دوسته دوسته رضا دعوتیم.!

اره عجیبه!

یه روز خونه دوسته بچگی رضا دعوت بودیم تو ماه رمضون و بعد دو تا از دوستاشون هم بودن

که اونجا باهاشون اشنا شدیم..و اونا امشب دوسته رضا رو دعوت کرده با خانمش و ما رو هم گفته

خیلی ادم های مهربون و خوش مشرب و شادی بودن و فک میکنم امشب هم شب خوبی باشه.

دیگه هم فعلا خبری نیست... همتون رو دوست دارم میبوسمتون

 

روز چهارم  سفر

امروز صبح زودتر بلند شدیم رفتیم پایین صبحانه رو خوردیم و با LRT رفتیم ایستگاه kl و کلیییییییییییی

 گشتیم و تونستیم بلیط اعتباری ۱۵ روزه برای LRT بخریم بعد هم رفتیم از ایستگاه بیرون به امید پیدا

کردن برج kl tower که برج مخابراتیشون هست و خیلی بلنده و ظاهرش شبیه برج میلاد خودمونه

و  میگفتن یکی از سریغترین اسانسور های اسیا داخل این برجه و کمتر از ۵۰ ثانیه

ما رو رسوند بالا..

..رضا گفت بپرسیم و بعد بریم ولی من گفتم نه بابا بیا پیدا میکنیم ! ( بر عکس همیشه که من ویر پرسیدن ادرس دارم این بار .. )

کلیییییییییییییییییییییی گشتیم و کلیییییییییییی را رفتیم و به طریقه دور شمسی قمری بالاخره

رسیدیم به ورودیه پایینش و یه سر بالایی طولانی رو از لا به لای کلی درختای بلند و خزه بسته

 و خوشگل عینه شمال خودمون تقریبا بالا رفتیم تا رسیدیم بهش.

دم ورودیش بلیط گرفتیم .. اینم ۳۸ رینگت بود نفری.حدود ۱۴ هزار تومن اینا میشه.

و بعد با اسانسور رفتیم بالا !

وایی خدای من چه ارتفاعی بودددددددددددددددددد ولی در عرض ۵۳ ثانیه رسید اون بالا .

عکس 1  عکس 2

یه دوربین هایی هم بود که میشد باهاش پایین رو دیدی و حتی میشد از اون ارتفاع با اون دوربین

یه ادم رو دیدی که تو ایون خونش ایستاده و حتی رنگه بلیزش رو تشخیص داد قدرت زوم بالایی داشت

دوربین ها.

در کل جالب بود دیدن اون همه برج و ساختمون از اون ارتفاع..و اون اول که وارد میشدی یه چیزی شبیه

واکمن هم میدادن که برات ویژگی ها و مشخصات برج رو توضیح میداد.

بعد بازدید اونجا هم برگشتیم پایین و با همون بلیط یه باغ وحش کوچیک هم بود که اونم دیدیم.

میمون های خیلی با نمکی بودن اونجا من از این مغز تخمه های مز مز همرام بود بهشون دادم

اینقدررر ذوق کردن و با مزه میخوردن که خندت میگرفت و به نظرم خیلی دوست داشتنی بودن

ولی رضا دوسشون نداشت و هی میگفت ولشون کن بیا بریم . اخ رضا کلا از جک جونور و اینا خوشش

نمیاد.

بعدد یه مار پیتون بزرگ و چندش هم بود.و یه مار بی خطر بزرگگگگگگگگ هم بود که مسئولش ازمون

پرسید که اگه میخواییم بندازه دور گردنمون و باهاش عکس بندازیم..

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی فک کن !

الان فک میکنم هم حالم بد میشه.. من که از مورچه هم خوشم نمیاد فک کن مارررر

جیغ کوچیکی زدم و گفتم :noooooooo come on     اقاهه خندش گرفته بود از ترس من.!

بی مزه خنده نداره.. واااااااااااااااا

بعددد اونجا ازمون عکس گرفت با بک راند کی ال تاور و کی ال سی سی و روی یه شیشه

چاپ کرد و خریدیم ازش.خیلی باحال شده و زدیم رو یخچالمون اهن ربا داره پشتش.

بعد این مجموعه هم پیاده روی کردیم  باز و دو تا پاساژ دیگه به اسم the weld  , b b plaza  رو هم دیدیم

اولی که ما فقط طبقه اول شرو دیدیم و خیلی بنجل بود و یه جورایی محلی بود.. دومی هم چیزی

نداشت به جز دو تا فروشگاهش که مارک بودن.

ولی b b plaza رو میگفتن طبقات بالاش خیلی عالیه که ما دیگه تا روز اخر هم نرفتیم ببینیم.

ولی پاساژ معروفیه انگار تو کوا لا.

بعدد هم تو پاساژ the weld رستوران ایرانی نخل palm ناهار کوبیده سفارش دادیم ولی چون باز کارمون

به ایرانی جماعت افتاد دهنمون صاف شد.

ناهار من و بعد ۲۰ مین اورد و نیم ساعت بعد ناهار رضا رو اورد

استدلالش هم این بود که گارسونش یه کوبیده سفارش داده..

من کلیی منتظر موندم تا غذای رضا بیاد و با هم بخوریم ولی دیدیم نیومد من غذام رو خوردم ولی سرد

شده بود.. بعد هم که نیم ساعت بعد غذای رضا اومد و شوشو جان کلیی اعصابش خورد شد که باز

کارمون افتاد دست هم وطن های عزیز !!!!!!!!!!!!!

ولی خب غذای ایرانی بعد ۶ وعده غذای فست فود خیلی چسبید  بهمون جاتون خالی.

بعددددددددددد هم خسته بودیم حسابی برگشتیم هتل و استراحت کردیم و شام هم راستش یادم

نیست چه کردیم.

 یکی دیگه از چیزایی که من تو مالزی عاشقش شده بودم و هر روز میخوردم بستنی هاشون بود

به نظرم از مال دوبی خیلی خیلی باحال تر بود و منی که عاشق بستنی هستم سیررر نمیشدم

ولی خیلی گرون بود و اگه تو ایران بود و سفر نبود عمرا ۲۰۰۰ پول هر اسکوپ بستنی رو نمیدادم.

ولی اینقدرر خوشگل و خوشمزه است وسوسه ات میکنه     .1  2   3 4   5 6

 

پ ن : دوست جونیا تو پستای قبلیم نوشته های ابی عکسه دیگه. اینم چند تا دیگه تو این پست.

اخه خیلی عکس انداختیم و اکثرش خودمون توشیم و من به سختی میتونم عکسی انتخاب کنم.

ولی سعی میکنم تا حد قابل قبولی براتون عکس بزارم و ضمنا خستتون هم نکنم.

 

 بعدا نوشت :

راستی یادم رفت در مورد مارک محبوبم که کلی سوال پرسیدین بگم.

راستش همون روز با رامونا رفتیم مرکز خرید* ونک و مارکم رو توش پیدا کردم.

ولی ولی اصلا و ابدا شبیه چیزی نبود که تو دوبی و مالزی دیده بودم. یه مغازه کوچیک و معمولی با

 جنسای کاملا معمولی یعنی در واقع جز یکی دو تا دامنش بقیه اش همه جنسای فروش نرفتشون تو

کشورای دیگه بود که اورده بودن ریخته بودن اینجا !!!

 یه دونه از اون دینگول جاتی که من گرفتم نبود.چهار تا گردنبند داغون و شبیه جغد گذاشته بودن اونجا.

اه اه اه حالم گرفته شد و اصلا توصیه نمیکنم حتی سر بزنین !

حیف مارک عزیزم که اینطوری دیدمش...