افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

4

آخه مادر من ! آخه این چیه به من میگی؟

من از عروسیم گذشتم که اون عکس ها رو بگیرم، حالا میگی فک میکنی به نظراینوری ها مسخره است؟؟ که عکس های عروسی پسر دایی جان چون طبیعی بود و همه توش کج و کل هستند خوبه؟؟؟

دست رو دلم نزار مامانی. به اندازه کافی از این عروسی کشیدم! 

عروسی!!!! کدوم عروسی؟؟؟ هه

آخ دلم پره به هیشکی هم هیچی نمیتونم بگم. به شما ها که باید بگم این دقیقا همون چیزیه که میخواستم.

به اونور هم باید لبخند بزنم بگم دستتون درد نکنه!

کی باور میشه ما کل مراسممون واسه 1300 به هم خورد؟ چون نمیخواستن بیشتر از 700 پول عکاسی بدن و پولش اون چیزی که من میخواستم میشد 2 تومن!

آخرش چی شد ؟ عروسی رو نگرفتن. بقیه پول عکاسی هم خودمون دادیم!!!!!!!!

کل عروسی ما شد 5-6 ساعت عکاسی! 

چی از عروسیم یادم میاد؟ عکاس و زنش!!! اینا خاطرات منن از  روز عروسیم!


اما نه! خاطره های دیگه ای هم هست...صحنه های کوتاه... جای هر کدوم مثل جای نک سوزن رو دلمه.

به هیشکی هم نگفتم.سعی میکنم بهشون فک نکنم. اما خوب هستن...


مامانی ازاین عکسا ایراد نگیر. من اینا رو با مراسم عروسیم معامله کردم .خیلی برام گرون در اومده. 

نظرات 7 + ارسال نظر
زنجبیل چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ

سلام ملی جاان . خوشالم از اشناییت .

دناتا چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ب.ظ http://donata.persianblog.ir/

من همش به مارکو میگم بیا مراسم نگیریم ولی به جاش یه مسافرت بریم و یه آلبوم قشنگ از خودمون داشته باشیم. عروسی فقط یک شبه هر چقدر هم که خرج کنی بازم مردم یه چیزی میگن بعد از مراسم که همش کوفت آدم میشه

ملی پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ق.ظ

دناتا جان، اتفاقا به نظر من کار خیلی خوبیه. مخصوصا اگر هر دوتون موافق باشین. این از اون مواردی هست که باید کاری رو بکنی که خودتون دوست داری چون عروسی شماست و خاطره شماست. به فامیل و مردم ربطی نداره.
راستش منو همسر جان هم از همون اول میخواستیم همین کارو بکنیم. اما به اصرار بزرگ تر ها!!! تصمیم بر این شد که یه مراسم کوچیک بگیریم.خوب اینکه 7-8 ماه فک کنی قراره عروسی بگیری ، از راه دور دنبال کاراش باشی، مهمون دعوت کنی بعدش بزنن زیرش که آی هزینه ها زیاد شده ، قرار به مراسم کو چیک بود و ....
خیلی اعصاب خورد کنه :(
ایشالا کارای شما به خوبی انجام شه و از این دلخوری ها برات پیش نیاد. عروسیت همون جوری باشه که دلت میخوااد. مرسی سر زدی

ملی پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ق.ظ

زنجبیل جون خوشحالم اینجا میبینمت

دخی ۲۰ ساله شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 ب.ظ

یلام ملی جان
خوبی ؟
نمیدونم چی بگم.. داستان رو دقیق ننوشتی..
ولی عزیزم خودت و ناراحت نکن.. من تجربه کردم سر مراسم عروسی ادم باید واقعا یه گوشش در باشه و یه گوشش در وازه.. خیلی حرف و حدیث زیاده برای عروس و داماد و بازم هر کاری کنی یه چیزی از توش در میاد.
:*
دوست جونه خودمی از الان

دخی ۲۰ ساله شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ب.ظ

سلام = بلام

رزسفید شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

سلام.اول از همه وبلاگت مبارک.امیدوارم اینجا پر از نوشته های خوب و پر از شادی باشه.
دوم اینکه منم با عروسی نگرفتن موافقم.نهایتش چند تا عکس میگیری که یادگاری بمونن.خرج عروسی خیلی بیخوده و پول دور ریختنه.یکی از دوستهای من پدر شوهرش بهشون هشتاد ملیون تومن!!!خرج عروسی داده بود که البته دوستم و شوهرش عروسی نگرفتن و با پوله ماشینشون رو عوض کردن و مسافرت رفتن و یه مهمونی کوچیک گرفتن و کلی کار دیگه کردن با پوله.
ولی خوب ظاهرا پدر و مادر ها برای عروسی بژه هاشون آرزو دارن!!!
لینکت رو به گودرم اضافه کردم.از اونجا میخونمت.شرمنده اگه نتونستم برات زیاد کامنت بذارم.اوضاعم رو که میدونی چیه.ولی به هر حال حتما میخونمت.مواظب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد