افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

34

آقا جان من فردا باید برم دعوا!!!

جریان اینه که ما حدود 3 هفته پیش از مدیا مارکت کلی خرید لوازم برقی خونه رو انجام دادیم , و قرار شد که آخر همون هفته برامون بفرستند و بیان وسایل رو نسب کنن. ما هم همه پول رو دادیم و خوش و خرم اومدیم خونه. اما اگه شما وسایل مارو دیدین ما هم دیدیم بهمون گفته بودن که هر وقت بخوان وسایل رو بفرستند قبلش باهامون تماس میگیرن. خلاصه گذشت و هر روز ما با دلی خوش منتظر تماس اینا بودیم. یه 10 روز که گذشت همسری جان رفتند یه مغازه و پرس جو کردن گفتن یکی از اقلامی که خواستین موجودی نداریم تو انبار اما براتون حتما دوشنبه ( که امروز باشه ) میفرستیم! باز اگه شما امروز وسایل ما رو دیدین ما هم دیدیم.


 اینا رو گفتم که بگم از این اتفاق ها  فقط تو مملکت گل و بلبل ما نمیافته اینجا هم خیلی خوشگل دورت میزنن و سر کارت میزارن



هه هه تازه پریروز یه پسره 50 سنت سرمو کلاه گذاشت خداییش 50 سنت واقعا ارزش نداره اما کارش به نظرم عجیب بود. داستان اینه که رفته بودم سوپر مارکت و میخواستم یه دونه از این چرخ های خرید بردارم  اما هم شلوغ بود هم دست من پر بود همینطوری که داشتم به جماعت نگاه میکردم یه پسری با یه چرخ خالی اومد سمتم که اینو میخوای؟ منم خوشحال شدم گفتم  به به چه پسر  آقا و جنتلمنی! اینطوری هم واسه خودش راحت تره که لازم نیست بره چرخ بزاره سر جاش هم واسه من. اینجا وقتی میخوای این چرخ ها رو برداری باید توشون یه سکه 50 سنتی بندازی  آخرش هم که میزاریش سر جاش اون سکه رو بهت پس میده.  یعنی فقط برای اینه که چرخ رو ول نکنی به امان خدا و برش گردونی سر جاش.  منم سکه 50 سنتی رو دادم یه پسره و چرخ رو گرفتم به هوای اینکه 50 سنتی پسره هم تو چرخه و بعدا پسش میگیرم کارم که تموم شد یهو دیدم که این چرخه اصلا جای سکه نداره !!! 


نظرات 4 + ارسال نظر
وانیا سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

یه مهاجر چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ http://ye-mohajer.persianblog.ir/

ای جانم من که باهات دوستم عزیزم.فقط علت اینکه این اواخر زیاد کامنت نذاشتم رو بهت گفتمبعدش یه مدت طولانی دیدم اپ نمی کنی کم کم فکر کردم نمیا.الان می بینم تند تند می نویسی.خوشحالم.سعی کن همین جوری ادامه بدی

این بدقولی و بی مسئولیتی هم که درباره اش نوشتی هر جایی میفته فقط یه جاهایی بیشتر یه جاهایی کمتر ......


راست میگی دوستم تو چند ماه اخیر خیلی سرم شلوغ بود مسافرت ایران و بیخانمان بودن و.... اما قول میدم بیستر بنویسم

ماه بانو پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ب.ظ http://mahbanoo.persianblog.ir

سلام.پست باحالی بود(50 سنتی) اگه منم بودم سرم کلاه می رفت.

خدایش به جای اینکه به جنتلمن بودن طرف نگاه میکردم باید به جای سکه ای دقت میکردم. تحربه شد دیگه

اسکارلت ایرانی-هلندی پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.scarletslife.persianblog.ir

اوه من همیشه طرفدار مدیا مارکت هستم و تجربه بدی تا به حال ازشون نداشتم. اینکارشون یه پوان منفی بود. من بهشون امتیاز ۱ میدم (شهلا خانوم).

من خودم همیشه طرفدار مدیا مارکت بودم و هستم.اصلا کلی ذوق کردم وقتی دیدم تو این شهر فسقلیمون مدیا مارکت دقیقا وسط شهره اینجوری دسترسی بهش خیلی راحته. تو سوئد مثل ایکیا خارج شهر بود. این دفعه هم شانس ما بوده انگاری ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد