افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

9 آنچه گذشت...

سلام سلام

صدای منو از خونه جدید میشنوید :)

بالاخره ما اسباب کشی کردیم. البته این مربوط میشه به تقریبا 1 ماه پیش! واقعا خسته نباشم من


آره دیگه با هزار بدبختی اسباب کشی کردیم به خونه جدید. اون روز واسه بردن وسایل زنگ زدیم به یکی از شر کت های حمل و نقل. راستش فاصله 2 تا خونه با ماشین تقریبا 6-7 دقیقه بود و وسایل ما هم واقعا کمه. خوب به هر حال زندگی دانشجویی خیلی وسیله نداره. یعنی کلا میشه با ماشین شخصی هم جا به جا شد اما مشکل عمده ما تخت خواب بود که از هم باز نمیشه و تو آسانسور هم جا نمیشه و واقعا بردنش از راه پله کار خیلی سختی بود. خلاصه دل و به دریا زدیم و به یکی از این شرکت های حمل و نقل زنگ زدیم. از قبل با هاشون قیمت رو طی کردیم وگفتن که ساعتی  650 کرون یا یه  چیزی حدود 100 هزار تومان. با خودمون حساب کردیم که ما وسایلمون کمه و میتونیم همه رو در یک ساعت ببریم. اما بشنوید از ماجرا:

از روز قبل همه وسایل رو جعبه کردیم و یا در چمدون گذاشتیم که بردنش راجت و سریع باشه. سر ساعتی که قرارمون بود اومدن و شرو کردن به بردن وسایل. خونه خیلی سریع خالی شد اما چیدنش تو کامیون خیلی طول میکشید. چون سعی میکردن یه جوری بچینند که به وسایل صدمه نخوره. خلاصه اومدیم خونه جدید و وسایل رو خالی کردن کل این ماجرا 1:20 طول کشید. با اقای   همسر گفتیم فدای سرمون حالا اشکال نداره در این اوضاع بی پولی. اماااااااااااااا وقتی اومدن حساب کنن گفتن که زمان کار شده 2 ساعت و نیم!!! چرا؟ چون اینها زمان رو از وقتی از جلوی شرکت راه میافتند و زمانی که به شرکت بر میگردن حساب میکنن! یعنی به صورت پیش فرض نیم ساعت زمان اومدن و نیم ساعت زمان برگشت دارند.خلاصه که الکی الکی کلی رفت در پاچمون 

:( البته تقصیر خودمون بود که وبسایت شرکت رو دقیق نخونده بودیم.

تحویل دادن خونه هم اینجا ماجرا هست. قبل از تحویل کلید دو بار خونه رو چک میکنن یک بار وسایل خونه رو چک میکنن که سالم باشن. مثلا گازو یخچال و درو پنجره و ... یک بار هم از نظر تمیزی. خوب اینجا خونه رو که تحویل میگیری کاملا تمیزه اما موقع تحویل هم باید کاملااااااااا تمیز تحویل بدی. 

این جوری شد که ما فردای اسباب کشی رو به خونه قبلی رفتیم و حساااابی سابیدیمش. دیگه جون راه رفتن نداشتیم. اومدیم خونه جدید و یه دور هم آشپزخونه و سرویس دستشویی خونه جدید رو سابیدیم چون به هر حال ما انسان های وسواسی هستیم و سابیدن های دیگران رو قبول نداریم 


شب کریسمس رو خونه صاحب خونه قبلی من دعوت بودیم. یه خانوم خیلی مهربون که به طرز عجیبی به ایرانی ها علاقه داره ! و البته اطلاعات و مطالعاتش در مورد ایران خیلی زیاده.  راستش  جزء معدود ادم هایی هست که جامعه فعلی ایران رو خیلی خوب درک میکنه و واقعا لازم نیست براش در مورد همه چی توضیح داد. واقعا احساس خوبی داره وقتی باهاش حرف میزنی. آقای همسر هم خیلی دوستش داره. برای عیدی به من یه گردنبند داد و به آقای همسر یه کتاب جالبی به نامone year in Sweden!

سال اولی که اینجا اومده بودم من و یکی از دوستام هر کدوم یه اتاق تو خونه این خانوم اجاره کرده بودیم. یادمه یه بار یکی از همکلاسی های سوئدی دوستم باهاش یه شوخی در مورد ایران کرده بود. و دوستم خیلی ناراحت شده بود. شبش وقتی واسه این  خانوم تعریف میکردیم گفت بهتر بود تو هم در جوابش میگفتی اون موقع که شما وایکینگ ها دزد دریایی بودین ما  کورش و داریوش داشتیم !!! قیافه منو دوستم این شکلی بود :

شنیدن یه همچین حرفی از یه غیر ایرانی واقعا برام جالب بود. خوب راستش ما جماعت ایرانی هر وقت تو هر چی  کم میاریم بلافاصله میزنیم صحرای کربلا که بعله ما کورش داشتیم و داریوش و نمیدونم چی و چی. اما وقتی اینو از یه غیر ایرانی بشنوی واقعا لذت بخشه :)

همین خانوم به علت کارش با ایرانی ها برخورد زیادی داره. یه بار از ما پرسید شما که همچین تاریخی داشتین و کورش و داریوش داشتین چرا اینقده این اسم ها در شما کمه ؟ 


ای بابا.. بگذریم.

 

شب سال نو به دعوت یک سری از دوستان سوئدی رفتیم به یه رستورانی که نزدیک محل آتیش بازی بود. اونجا بودیم تا حدود 15 دقیقه قبل تحویل سال. بعدش بیرون رفتیم و رفتیم اونجایی که بیشتر مردم شهر جمع میشن. یه عالمه آدم که اکثرشون هم از مستی نمیتونستن سر و پا بیاستن :)) خلاصه بدین گونه سال 2010 هم تموم شد و سال 2011 شروع شد.

دفعه بعد میخوام براتون یه قصه بگم. یه قصه از گذشته های خودم :)







 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد