افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

14

یه چند روزی هست که هوای خونه ما ابری شده.

نمیدونم مشکل از چیه. نه حرفی پیش اومده نه چیزی. اما تو این چند روز اصلا حال و حوصله آقای همسر رو ندارم. از دستش دلخورم. باهاش تا مجبور نباشم حرف نمیزنم. البته اون هم همین طوره! احتمالا اون هم حال و حوصله منو نداره.

خلاصه اوضاعی شده.

من که همش دلخوریهایی که تو این 2 سال گذشته از آقای همسر داشتم جلو چشم میاد انگار که اصلا دوست ندارم به خوبیاش فکر کنم. 


بعد از اینکه از کپنهاک بر گشتیم آقای همسر به صورت رسمی فارغ از تحصیل شد. یعنی در واقع تا چند ماه آینده هیچ برنامه خاصی نداره.  در یکسال گذشته میتونم بگم که من آقای همسر رو تقریبا نمیدیدم . اون هم به خاطر فشار خیلی زیاد کارها و مقاله هاش بود.  یعنی میتونم بگم ما تو یک سال گذشته تقریبا تو هیچ کدوم از مهمونی ها و دور همی های دانشجو های اینجا نبودیم. یه مسافرت نرفتیم.یه خرید با دل خوش نرفتیم! همش عجله برای برگشتن چون آقای همسر کار داره. 

 من همیشه فکر میکردم  وقتی یه مقدار کارها  سبک تر شه آقای همسر وقت بیشتری رو برای من میگذاره اما خوب این طور نبود.   درست از فردای برگشتن آقای همسر دوباره یه برنامه ریزی دقیق واسه کل روزش کرد که چند ساعت زبان بخونه چند ساعت ورزش کنه چند ساعت دنبال کار و دانشگاه باشه و اینکه روزی یه ساعت با من فیلم ببینه!!!

به همه اینها اینو اضافه کنین که من لب تاپم سوخته و وقتی آقای همسر خودشو مشغول به کارهای دیگه میکنه عملا من هیچ کاری ندارم . درسته که خیلی وقت ها لب تابش رو به من هم میده اما خوب آدم اون آزادی عمل رو با لب تاپ یه نفر دیگه نداره.


همه اینها باعث شده من رو یه موود دلخوری باشم . منم با آقای همسر زیاد حرف نمیزنم یعنی دلم نمیخواد حرف بزنم. حتی اون یه ساعت فیلم رو هم باهاش نمیبینم. منم لج کردم.


هفته دیگه ولنتاین هست و ومن برعکس پارسال هیچ ذوق و شوقی ندارم. پارسال از یه ماه قبل ولنتاین ، همه سایت های مربوطه رو گشته بودم و کلی ایده باحال جور کرده بودم در نهایت واسه آقای همسر یه دونه از اینا درست کردم ویه کارت خوشگل. آقای همسر چی کار کردن؟؟  وقتی رفته بودن خرید خونه از williys(مهاجر جان تو میدونی کجا رو میگم) شما فکر کن یه جا مثل شهروند. یه بسته شکلات خریدن و اومد خونه!

البته این تازه خوب بود ! کادوی عید از این هم جالب تر بود! وقتی سفره هفت سین رو چند ساعت قبل از  تحویل سال چیدم  و کادوی آقای همسر رو هم گذاشتم کنارش، آقای همسر انگار تازه یادش افتاده باشه ، دوباره رفتن  همون williys یه واکس مو ! خرید. از اونجایی هم که من کلا از این چیزا به موهام نمیزنم ، همش رو هم خودش استفاده کرد!


من الان نمیدونم من خیلی حساسم؟ همه مرد ها همین طور هستن؟  انتظارم زیاده؟من دلم میخواد برای من و برای کارهای مربوط به من وقت بزاره اما تو این 2 سال  همچین چیزی ندیدم! واقعا این چیزها براش مهم نیست و درکی هم نداره که برای من مهمه! 


میدونم این جور چیزها در برابر مشکلات خیلی ها واقعا هیچی نیست اما به هر حال این مسائل برام در حال حاضر خیلی آزار دهنده هست.

  

نظرات 4 + ارسال نظر
اسکارلت دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ب.ظ http://scarletslife.wordpress.com

حق با توئه عزیزم، ولی از طرف دیگه به نظر من تو هم باید مثل همسرت واسه تایم اضافه ای که داری برنامه ریزی کنی. ولی باز هم بگم که حق با توئه و ۱ ساعت در روز وقت واسه زندگی خصوصی کمه.

ملی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ http://before-sleep.blogsky.com/

اسکارلت جان منم برنامه های خودم رو دارم. هر چند الان که لب تاپم خراب شده یه کم از برنامه هام کمتر شده. اما چیزی که من دلم میخواست این بود که بعد از تموم شدن کارها وقتی که برای من میزاره بیشتر باشه. من با برنامه ریزی و علاف نبودن مشکلی ندارم
دعا کن زودی از این مود در بیام

غزل سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ق.ظ http://ghazalkhoun.blogfa.com

ملی جون منم فکر میکنم که حق با تو هست چون شاید خیلی انتظار کشیدی که اون روزای سخت درس خوندن (مثل همین الانی که من هم دارم میگذرونم) تموم بشه و وقت بیشتری برای هم داشته باشید ولی دوست دارم این رو بهت بگم که کم توجهی و کم حرف زدن مشکلی رو حل نمیکنه فقط فاصله ها رو زیاد میکنه و بعد از یه مدت ممکنه خدای نکرده از هم دور شید .بهتره به جای این وقتی که خودت توی مود خوبی هستی و می دونی که همسرت هم حال خوبی داره باهاش صحبت کنی .صحبت کردن در مورد چیزایی که اذیتت میکنه .شاید اون اصلا ندونه که تو دقیقا از چی ناراحتی و این میتونه خیلی کمک کنه ..
البته این نظر من بود و بازم تو خودت بهتر میدونی چی کار باید بکنی ..عزیزم امیدوارم هر چه زودتر همه چی افتابی و خوب شه

یه مهاجر سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://yemohajer.wordpress.com/

این دلخوری ها همیشه و در همه خونه ها پیش میاد.منم الان دقیقا حس و حال تو رو دارم و این اواخر یه سری مشکلات دیگه هم برام پیش امد که دیگه حسابی به هم ریختم و ترجیح دادم مدتی از همسرم دور باشم و فکر می کنم گهگاه بد نباشه زن و شوهرا یه مدتی از هم دور باشن تا قدر هم رو بیشتر بدونن و اگه احیانا در طول زندگی دچار تکرار و روزمرگی شدن با این تنوع روحیه شون رو تقویت کنن.تنها راه حل این مشکلات حرف زدنه.یعنی باید بگی که این مسایل برات مهمه و داره ازارت میده.چون خودت خوب میدونی مردا و زنها تفاوتهای زیادی دارن و خیلی چیزایی که برای ما مهمه برای اقایون بی اهمیته و برعکس.پس یه روز با حوصله وقت بذارین و درباره خواسته هاتون با هم صحبت کنین.درباره کادو خریدن هم زیاد به دل نگیر بیشتر مردا ضعف دارن روی این کار و خرید کردن بلد نیستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد