افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

افکار قبل از خواب

همه اون چیزهایی که قبل خواب بهشون فکر میکنم. میشه گفت یه جور روزمرگی نویسی

13

ای ملت بیدار،جماعت هوشیار، مردم همیشه در صحنه!  

نخرید آقا جان  نخرید!!!

Dell Vostro 1510 نخرید

جریان چیه؟؟

میگم الان خدمتتون!

 ما، یعنی من از داره دنیا یک عدد لب تاپ داشتم که همین چند روز پیش، پیش پای شما به رحمت خدا رفت! یعنی کارت گرافیکش سوخت یعنی باید مادربوردش عوض شه یعنی یه چیزی حدود 300 دلار تو گلوش گیر کرده!


 من این لب تاپ رو دو سال پیش خریدم و هم زمان با من 2 تا از دوستام هم همین مدل لب تاپ رو گرفتن! الان بعد از گذشت 2 سال هر 3 لب تاب مردن!!!! و جالبه که همه از یه مریضی مرحوم شدند.

 حدود 8 ماه تا یک سال بعد از خرید لب تاپ باطریش عملا از بین رفت ( در هر 3 مورد) الان هم که کارت گرافیکشون سوخته. 


رکورد دار  این ماجرا  لب تاب خواهر آقای همسر هست که همه این اتفاقات + یک بار سوختن کابل  ال سی دی  رو در پرونده داره البته اون لب تابش Dell vostro 1310هست !!!



این آخر هفته با آقای همسر رفته بودیم کپنهاگن. میخواستم امروز از این مسافرن بنویسم اما خوب وقتی لب تاپت قرضی هست بهتره تا قبل از اینکه صدای صاحبش در بیاد بهش پسش بدی!! 


فردا میام از کپنهاک میگم :) 


12

شماها سریال کره ای دوست دارین؟

خوب من دوست دارم. درسته که به نظر یه عده ای کاملا خز و خیل !! میباشد که آدم فیلم کره ای ببینه. اما خوب هر کسی سلیقه ای داره سلیقه منم اینطوریه دیگه.


 راستش من الان تقریبا 7-8 سال هست که با سریال های کره ای آشنا شدم . اون موقع 2 تا شبکه در ماهواره بود که برای کشور کره بود. این شبکه ها به طور کلی هدفشون آشنا کرد مردم با فرهنگ، تاریخ، آداب رسموم و غذا های کشور کره جنوبی بود. برنامه ها به زبان کره ای و با زیر نویس انگلیسی بود. برای منی که اون موقع ها زبان میخوندم خیلی آموزنده بود و میتونستم کلی لغت جدید به دایره لغتم اضافه کنم. اون موقع ها با کاغذ و خودکار میشستم پای سریال ها و لغت هایی که بلد نبودم رو یاد داشت میکردم.  اما این افه های فرهنگی فقط بهانه بود من عاشق سریال ها بودم :)

از وقتی از ایران اومدم دیگه دسترسی به ماهواره نداشتم  اما در عوض اینترنت پر سرعت خفن که داشتم با یه سرچ تو اینترنت کلی سایت پیدا کردم که میشد سریال ها رو به صورت آنلاین دید یا حتی اونا رو دانلود کرد. متوجه شدم که فقط من نیستم که این سریال ها رو دوست دارم بلکه یه عالمه آدم از کشور های مختلف هستند که این سریال ها رو تماشا میکنن.

میخوام چند تا از سریال هایی که خیلی دوست دارم رو اینجا معرفی کنم: 

1- Full house


2-My girl


3-personal preference


4-I am legend


5-Shining in heritage

6-sweet 18

 

7-Hwang jini


8-Secret garden


9-My princess



البته بازم سریال های دیگه هستند که میتونم نام ببرم  اما فک کنم همین ها فعلا بسه!

نمیدونم الان سرعت اینترنت تو ایران چطوره اما چون از این ور اونور میشنوم که دوستان فیلم دانلود میکنن حدس میزنم که نباید خییییییییلی بد باشه و احتمالا فقط یه کم داغون هست! به هر جال اگه به این سریال ها علاقه دارین میتونین از این و این سریال ها رو دانلود کنین یا اینکه آنلاین ببینین! خیلی بهتر از اون فارسی وان داغوووون هست.


به نظر آقای همسر کره ای ها همشون یه شکل هستند تازه خیلی هم زشتن!! اما وقتی مثل من چند سال مشتری پرو پا قرص فیلم هاشون باشی نه تنها عین هم نیستند تازه بعضی هاشون کلی هم خوشگل و سکسی  هستند. بههله!





11

چند سال پیش از طریق یه وبلاگ با یه سایتی آشنا شدم که از طریق اون میشد به آینده خودمون ایمیل بزنیم. یعنی در واقع شما یه نامه مینویسید آدرس ایمیل و تاریخی که میخواهید این نامه رو بگیرید مشخص میکنین و بوووووم... ایمیل به آینده فرستاده میشه :)


من تا حالا 3 بار از این سایت به آینده خودم ایمیل زدم. نمیتونم بگم چه احساس فوف العاده ای داره وقتی که نامه رو میگیرید دقیقا انگار از یه دوست خیلی عزیز ایمیلی میگیرید. دفعه اول که برای خودم ایمیل زدم زمانی بود که با یه پسری که خیلی خیلی دوستش داشتم دوست بودم تو اون نامه از احساس های اون موقع نوشته بودم. از خوبی ها و بدی های رابطه مون گفته بودم. حتی اینکه در اون موقع کجا هستم و مامان اینها چی کار میکنن و .... از آرزوهام نوشته بودم و اینکه دوست دارم وقتی اون نامه رو میخونم به چه آرزوهایی رسیده باشم. 

 

نامه بعدی وقتی بود که با آقای اکس به هم زده بودم و داشتم برای اومدن به سوئد آماده میشدم. 

نامه آخر هم همین کریسمس نوشتم وقتی که یه روز دوست داشتنی رو با آقای مسر جان گذرونده بودم. 


احساس حالبی داره وقتی از آرزوهای قدیمت میخونی. به بعضی هاشون رسیدی و دیگه ارزو نیست. بعضی ها رو کلا یادت رفته و اصلا یادت نمیاد یه روزی همچین آرزویی داشتی!

پیشنهاد میکنم حتما امتحانش کنین. اینم آدرس اون سایت. راستی میتونین نامه های دیگران رو که به صورت عمومی نوشتن رو هم بخونین. بعضی هاشون جالبن. اما خوب من هیچ وقت نامه هامو به صورت عمومی نفرستادم :)


پ.ن: شیما جان فکر نکنم من اون ملیسا باشم. راستش ملیسا اسم مستعار من تو این وبلاگه. به هر حال از آشناییت خوشحالم

10

من عاشق تست کردن غذاهای مختلف و جدید هستم. با اینکه در زمینه غذاهای ایرانی زیاد ادم خوش خوراکی محسوب نمیشم، اما در تست کردن غذا های عجیب غریب ملل دیگه خیلی شجاع هستم. :)

متاسفانه ایرانی هایی که دورو بر من هستن در این زمینه خیلی محتاط عمل میکنن. :( کمتر دوستی رو دیدم که مثل من عاشق سوشی شده باشه یا حاضر باشه با من بیاد رستوران کره ای ! 

البته خوشبختانه آقای همسر در این زمینه تا حد زیادی همراه هست اما خوب مثلا هیچ وقت حاضر نیست غذای چینی تست کنه :))


حتی دیدم بعضی از دوستان در خوردن میوه های جدید هم مختاط هستند و با کلا طعش رو دوست ندارن. 

یکی از میوه هایی که من عاشقش هستم و متاسفانه هیشکی دیگه دوست نداره آووکادو هست. هر چند در اصل مصرف آشپزی داره اما اگه مثل من عاشقش باشین میتونین مثل پرتغال پوست بگیرین و خالی خالی نوش جان کنین.

البته خودم هم دستور غذای زیادی با آووکادو بلد نیستم اما اون چند تایی که میدونم خوشمزه هست رو اینجا میزارم:


http://whatscookingamerica.net/Appetizers/cornsalsa.htm


http://patismexicantable.com/2010/04/queso-fresco-avocado-soup.html



9 آنچه گذشت...

سلام سلام

صدای منو از خونه جدید میشنوید :)

بالاخره ما اسباب کشی کردیم. البته این مربوط میشه به تقریبا 1 ماه پیش! واقعا خسته نباشم من


آره دیگه با هزار بدبختی اسباب کشی کردیم به خونه جدید. اون روز واسه بردن وسایل زنگ زدیم به یکی از شر کت های حمل و نقل. راستش فاصله 2 تا خونه با ماشین تقریبا 6-7 دقیقه بود و وسایل ما هم واقعا کمه. خوب به هر حال زندگی دانشجویی خیلی وسیله نداره. یعنی کلا میشه با ماشین شخصی هم جا به جا شد اما مشکل عمده ما تخت خواب بود که از هم باز نمیشه و تو آسانسور هم جا نمیشه و واقعا بردنش از راه پله کار خیلی سختی بود. خلاصه دل و به دریا زدیم و به یکی از این شرکت های حمل و نقل زنگ زدیم. از قبل با هاشون قیمت رو طی کردیم وگفتن که ساعتی  650 کرون یا یه  چیزی حدود 100 هزار تومان. با خودمون حساب کردیم که ما وسایلمون کمه و میتونیم همه رو در یک ساعت ببریم. اما بشنوید از ماجرا:

از روز قبل همه وسایل رو جعبه کردیم و یا در چمدون گذاشتیم که بردنش راجت و سریع باشه. سر ساعتی که قرارمون بود اومدن و شرو کردن به بردن وسایل. خونه خیلی سریع خالی شد اما چیدنش تو کامیون خیلی طول میکشید. چون سعی میکردن یه جوری بچینند که به وسایل صدمه نخوره. خلاصه اومدیم خونه جدید و وسایل رو خالی کردن کل این ماجرا 1:20 طول کشید. با اقای   همسر گفتیم فدای سرمون حالا اشکال نداره در این اوضاع بی پولی. اماااااااااااااا وقتی اومدن حساب کنن گفتن که زمان کار شده 2 ساعت و نیم!!! چرا؟ چون اینها زمان رو از وقتی از جلوی شرکت راه میافتند و زمانی که به شرکت بر میگردن حساب میکنن! یعنی به صورت پیش فرض نیم ساعت زمان اومدن و نیم ساعت زمان برگشت دارند.خلاصه که الکی الکی کلی رفت در پاچمون 

:( البته تقصیر خودمون بود که وبسایت شرکت رو دقیق نخونده بودیم.

تحویل دادن خونه هم اینجا ماجرا هست. قبل از تحویل کلید دو بار خونه رو چک میکنن یک بار وسایل خونه رو چک میکنن که سالم باشن. مثلا گازو یخچال و درو پنجره و ... یک بار هم از نظر تمیزی. خوب اینجا خونه رو که تحویل میگیری کاملا تمیزه اما موقع تحویل هم باید کاملااااااااا تمیز تحویل بدی. 

این جوری شد که ما فردای اسباب کشی رو به خونه قبلی رفتیم و حساااابی سابیدیمش. دیگه جون راه رفتن نداشتیم. اومدیم خونه جدید و یه دور هم آشپزخونه و سرویس دستشویی خونه جدید رو سابیدیم چون به هر حال ما انسان های وسواسی هستیم و سابیدن های دیگران رو قبول نداریم 


شب کریسمس رو خونه صاحب خونه قبلی من دعوت بودیم. یه خانوم خیلی مهربون که به طرز عجیبی به ایرانی ها علاقه داره ! و البته اطلاعات و مطالعاتش در مورد ایران خیلی زیاده.  راستش  جزء معدود ادم هایی هست که جامعه فعلی ایران رو خیلی خوب درک میکنه و واقعا لازم نیست براش در مورد همه چی توضیح داد. واقعا احساس خوبی داره وقتی باهاش حرف میزنی. آقای همسر هم خیلی دوستش داره. برای عیدی به من یه گردنبند داد و به آقای همسر یه کتاب جالبی به نامone year in Sweden!

سال اولی که اینجا اومده بودم من و یکی از دوستام هر کدوم یه اتاق تو خونه این خانوم اجاره کرده بودیم. یادمه یه بار یکی از همکلاسی های سوئدی دوستم باهاش یه شوخی در مورد ایران کرده بود. و دوستم خیلی ناراحت شده بود. شبش وقتی واسه این  خانوم تعریف میکردیم گفت بهتر بود تو هم در جوابش میگفتی اون موقع که شما وایکینگ ها دزد دریایی بودین ما  کورش و داریوش داشتیم !!! قیافه منو دوستم این شکلی بود :

شنیدن یه همچین حرفی از یه غیر ایرانی واقعا برام جالب بود. خوب راستش ما جماعت ایرانی هر وقت تو هر چی  کم میاریم بلافاصله میزنیم صحرای کربلا که بعله ما کورش داشتیم و داریوش و نمیدونم چی و چی. اما وقتی اینو از یه غیر ایرانی بشنوی واقعا لذت بخشه :)

همین خانوم به علت کارش با ایرانی ها برخورد زیادی داره. یه بار از ما پرسید شما که همچین تاریخی داشتین و کورش و داریوش داشتین چرا اینقده این اسم ها در شما کمه ؟ 


ای بابا.. بگذریم.

 

شب سال نو به دعوت یک سری از دوستان سوئدی رفتیم به یه رستورانی که نزدیک محل آتیش بازی بود. اونجا بودیم تا حدود 15 دقیقه قبل تحویل سال. بعدش بیرون رفتیم و رفتیم اونجایی که بیشتر مردم شهر جمع میشن. یه عالمه آدم که اکثرشون هم از مستی نمیتونستن سر و پا بیاستن :)) خلاصه بدین گونه سال 2010 هم تموم شد و سال 2011 شروع شد.

دفعه بعد میخوام براتون یه قصه بگم. یه قصه از گذشته های خودم :)







 

8

دیشب فیلم eat pray loveرو دیدم . به نظرم فیلم خیلی جالبی اومد. باعٍث میشه یه کم به زندگیت فکر کنی.

فیلم بر اساس یه کتاب هست که خانومElizabeth Gilbert نوشته. این خانوم در این کتاب از تجربیات سفرش به ایتالیا  هند و اندونزی صحبت کرده. خلاصه که به دیدنش میارزه.


7

ساعت 3 نصفه شبه. آقای همسر رفته مسافرت یه روزه یه شهر دیگه. امروز بعد مدت ها تنهام. از ظهر زدم بیرون. رفتم مرکز خرید تا واسه آقای همسر کادوی کریسمس بگیرم اما هیچی پیدا نکردم. خداییش خرید کردن واسه آقایون خیلی سخته. مخصوصا اگه نخوای لباس با عطر بگیری! واقعا موندم چی بگیرم براش. فک کنم باید بهش بگم که یه ویش لیست بنویسه و بهم بده.


بعدش اومدم خونه و دوباره با یکی از دوستام رفتیم سینما. خیلی وقت بود که با یه دختر بیرون نبودم. رفتیم فیلم هری پاتر منو دوستم هر جفتمون هری پاتر باز خفنی هستیم.اما نه دوست پسر دوستم و نه آقای همسر هری پاتر دوست ندارن. ما هم برنامه سینما رو گذاشتیم امشب که آقای همسر نیست.

فیلمش خوب بود ما که خیلی دوست داشتیم اما حیف که داستان نصفه هست و باید تا تابستون صبر کنیم که بقیش بیاد. 

ساعت 11و نیم فیلم تموم شد. ساعت 12 خونه بودم. از اون موقع تا حالا چی کار کردم؟؟ یه کم نت گشتم. پارازیت دیدم و موهامو رنگ کردم! 

امروز بعد 4 سال موهامو رنگ کردم. موهای خودم قهوه ای متوسط با تم زیتونی هست.  رنگ ماهوتی گرفتم که  تم موهام قرمز شه. به نظر که بد نشده. حالا باید تا فردا صبر کنم تو نور روز ببینم چه رنگیه

پ.ن :من این رنگو استفاده کردم.

6

دارم تو سایت ایکیا دنبال کم و کسری خونه فینگیلیمون میگردم. یه کتابخونه میخوایم و یه میز غذا خوری کوچولو. 2 تا صندلی، یه پاتختی. من از وسایل ایکیا خوشم میاد. طرح های ساده ای داره اصلا تجملاتی نیستن. دقیقا به همین دلیل آقای همسر وسایلشو دوست نداره. همیشه میگه  زیادی سوئدی هستند !!!

موندم آنلاین سفارش بدم یا اینکه یه روز برم خود فروشگاه. آنلاین خرید کردن راحت تره و البته هنوز بعد 3 سال زندگی بیرون ایران هیجان انگیز! اما چیزی که هست اینه که من فروشگاهای ایکیا رو با اون عظمتشون خیلی دوست دارم . برای من خرید تو ایکیا تقریبا یه روز کامل وقت میبره . اینم یه دلیل دیگه هست که آقای همسر از ایکیا بدش میاد


امروز داشتم فک میکردم من تقریبا 4 ساله که خواهر و برادرم رو از نزدیک ندیدم! احساس بدی دارم نسبت به این موضوع. چیزی که بیشتر از همه داره اذیتم میکنه  اینه که احساس میکنم به این ندیدن عادت کردم. همین که تو اسکایپ باهاشون حرف میزنم برام کافیه! فقط گاهی اوقات، مثل امروز به یاد میارم که خواهر برادر داشتن چه احساسی  میتونه داشته باشه. اینکه ادم میشه با خواهر برادرش بشینه پشت یه میز و با هم غذا بخورن. میشه سر راه برگشتن به خونه رفت خونه خواهر یا برادر سر زد. خوب اینا یه چیزهای کوچیکی هست که من خیلی وقته تجربشون نکردم.

آی آدم هایی که این نوشته رو میخونین. قدر این خوشی های کوچیک زندگیتون رو بدونین. یه روز ممکنه بیاد که همه اینا براتون دست نیافتی یا خیلی دور از دسترس باشه.


5

داریم خونه رو عوض میکنیم و میریم یه جا بزرگ تر.

بزرگ تر که میگم حالا فک نکنین مثلا میخواد تعداد اتاق خواب ها زیاد بشه یا  چه میدونم پذیرایی دلباز تر شه. 

نه بابا از این خبر ها نیست. قراره کلا 10 متر به متراژ خونه اضافه شه.

بزارین یه چیزی براتون بگم. اون اوایل که اومده بودم اینجا و دنبال خونه بودم خیلی برام جالب بود. 

خب اینجا که ما هستیم چیزی به عنوان بنگاه املاک و این جور چیز ها نداره! یه سری شرکت های ساختمانی هستند که شما برای اینکه ازشون خونه بگیری باید تو وبسایتشون عضو شی. با عضو شدن تو این سایت شما وارد یه صف میشی. و بر اساس تاریخ عضویتت کردیت میگیری. یعنی هر چی مدت عضویتت در سایت بیشتر باشه شانست برای گرفتن خونه ای که براش اقدام کردی بالا تر میره. یعنی در واقع بعد از اینکه شما عضو این سایت شدی. از لیست خونه هایی که در سایت موجود هست اون خونه هایی که شرایطش برات مناسب هست رو انتخاب میکنی. بعد از تموم شدن مدت اگهی اون خونه. این شرکت ساختمانی ، افرادی رو که برای اون خونه اقدام کردن رو بر اساس تاریخ عضویت مرتب میکنه و اون کسی که تاریخ عضویتش از همه بیشتره خونه رو میگیره! 

البته یه کم جزئیات بیشتری هم داره که بماند. اما به طور خلاصه میشه گفت خونه گرفتن اینجا  تو مایه های هفت خوان رستم هست. مخصوصا واسه ماها که از یه کشور دیگه اومدیم و هیچ کردیتی تو این سایت ها نداریم.

تو این شهری که ما هستیم برای اینکه بتونی یه جای مناسب تو شهر یه خونه* بگیری حداقل باید 5 سال تو نوبت باشی!!!


در حال حاضر ما تو خونه هایی هستیم که دانشگاه به دانشجو ها میده.گرفتن این خونه ها هم واسه خودش یه جور ماموریت غیر ممکنه! به این صورت که یه روز آگهی خونه ها رو سایت  دانشگاه میزاره  و هر کسی زودتر بتونه روی لینک کلیک کنه و ثبت نام رو کامل کنه خونه رو میگیره! 

مشکل این خونه ها اینه که خونه نیست!!! در واقع یه سوئت کوچولو هست که همه چی به صورت فشرده توش جا داده شده! 

اما خوبیش اینه که تو جای خوبی از شهر هست با فاصله 10 دقیقه پیاده روی تا دانشگاه.


خلاصه که ما داریم از یکی از این سوئیت ها به یه سوئیت 10 متر بزرگ تر میریم !


احساس خوبی دارم! با اینکه دردسرش زیاده اما کلا اسباب کشی واسه من جزء تغییرات مطبوع هست.  

4

آخه مادر من ! آخه این چیه به من میگی؟

من از عروسیم گذشتم که اون عکس ها رو بگیرم، حالا میگی فک میکنی به نظراینوری ها مسخره است؟؟ که عکس های عروسی پسر دایی جان چون طبیعی بود و همه توش کج و کل هستند خوبه؟؟؟

دست رو دلم نزار مامانی. به اندازه کافی از این عروسی کشیدم! 

عروسی!!!! کدوم عروسی؟؟؟ هه

آخ دلم پره به هیشکی هم هیچی نمیتونم بگم. به شما ها که باید بگم این دقیقا همون چیزیه که میخواستم.

به اونور هم باید لبخند بزنم بگم دستتون درد نکنه!

کی باور میشه ما کل مراسممون واسه 1300 به هم خورد؟ چون نمیخواستن بیشتر از 700 پول عکاسی بدن و پولش اون چیزی که من میخواستم میشد 2 تومن!

آخرش چی شد ؟ عروسی رو نگرفتن. بقیه پول عکاسی هم خودمون دادیم!!!!!!!!

کل عروسی ما شد 5-6 ساعت عکاسی! 

چی از عروسیم یادم میاد؟ عکاس و زنش!!! اینا خاطرات منن از  روز عروسیم!


اما نه! خاطره های دیگه ای هم هست...صحنه های کوتاه... جای هر کدوم مثل جای نک سوزن رو دلمه.

به هیشکی هم نگفتم.سعی میکنم بهشون فک نکنم. اما خوب هستن...


مامانی ازاین عکسا ایراد نگیر. من اینا رو با مراسم عروسیم معامله کردم .خیلی برام گرون در اومده.